همه چیز در باره جرج کلونی
گردآوری و تدوین :مهرداد میخبر
***********************************************
کلونی، در سال ۱۹۶۱ در شهر لکزینگتون، کنتاکی ایالات متحده آمریکا و در خانوادهای مشهور، در زمینه تجارت و هنر، متولد شد. پدرش نیک کلونی، مجری رادیو و تلویزیون بود. اگرچه وی علاقه زیادی به تحصیل نداشت، دوران دبستان و دبیرستان خود را، در لکزینگتون گذراند و برای تحصیلات دانشگاهی به شمال کنتاکی رفت. کلونی، در سال ۱۹۷۹ وارد دانشگاه شمال کنتاکی شد و شروع به تحصیل در رشته روزنامهنگاری نمود. وی در سال ۱۹۸۱ به یکباره دانشگاه را رها کرد و سال بعد بهمنظور تکمیل تحصیلات، وارد دانشگاه سینسینتی شد؛ که در آنجا نیز در دریافت مدرک ناموفق ماند.
پس از رها کردن دانشگاه، توسط پدرش به کار گویندگی در شبکه تلویزیونی ایامسی مشغول شد، که اولین شغل او محسوب میشد. در همان سال همچنین پسرخالهاش، میکل فریر نیز، بهمنظور تهیهکنندگی فیلم کوتاهی، درباره اسبهای مسابقهای به شهر لکسینگتون رفته بود، که در این فیلم جرج به ایفای نقش پرداخت. به این ترتیب جرج کلونی، وارد عرصه بازیگری شد و با این نقش، استعداد خود را در این زمینه نشان داد. از سویی دیگر با کار در تلویزیون، توانست راه خود را در رشته بازیگری باز کند و اولین نقش خود را در سریال تلویزیونی اتاق اورژانس، که از برنامههای پربیننده تلویزیون آمریکا بود، اجرا کرد و مورد توجه همگان قرار گرفت.
وی در سال ۱۹۸۲ راهی لسآنجلس شد، اما یک سال بیکار بود. اولین کار رسمی او در لس آنجلس، کار در شرکت تجاری ژاپنی پاناسونیک بود. در سال ۱۹۸۴ جرج کار سینما را با اجرای نقشی در یک فیلم بازی کرد، که نتوانست به مرحله پخش برسد؛ اما توجه تهیهکنندگان را به خود جلب کرد. او سپس به بازی در فیلمهای سینمایی علاقهمند شده و احساس موفقیت در این عرصه را کرد.
او در فیلمهای یک روز خوب با خارج از دید در کنار جنیفر لوپز در سال ۱۹۹۸، از طلوع تا غروب، ای برادر کجایی و طوفان کامل که عمومأ فیلمهایی اکشن بودند، او را به بالاترین درجات موفقیت و شهرت رساند. در سال ۲۰۰۰ به عنوان یک هنرپیشه فعال، در هالیوود معرفی شد. کلونی در سال ۱۹۹۰ با تالیا بالسام ازدواج کرد، که پس از ۳ سال از او جدا شد. از سال ۱۹۸۴ تا سال ۱۹۹۵ بیشتر فعالیتهای جرج کلونی در زمینهٔ بازی در مجموعههای تلویزیونی بوده است.
زندگی شخصی
جرج کلونی یک ایرلندی-آمریکایی و متولد لکزینگتون در ایالت کنتکاکی در ایالات متحده است. پدربزرگ وی، نیکلاس کلونی، به همراه خانوادهاش، از ایرلند به ایالات متحده مهاجرت کرده است. مادر وی نینا بروس، مدل و ملکه زیبایی سابق آمریکایی و پدرش نیک کلونی، یک روزنامه نگار و مجری تلویزیون و سیاستمدار آمریکایی میباشد.
جرج کلونی دوبار بار ازدواج کردهاست و همسر نخست او هنرپیشه آمریکایی تالیا بالسام بود. وی از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ همسر تالیا بالسام، بازیگر آمریکایی بود؛ کریستا آلن (بازیگر آمریکایی) و استیسی کیبلر (بازیگر و کشتیکچ کار اسبق - تصویر) و الیزابیتا کانالیس (مانکن و بازیگر ایتالیایی) هم از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۳ شریک زندگی او بودند. وی همچنین یک رابطه پیوسته-گسسته پنجساله با مدل بریتانیایی لیزا اسنودان داشت. کلونی در آوریل سال ۲۰۱۴ و بهطور ناگهانی نامزدی خود با امل علمالدین را بهصورت رسمی اعلام کرد.
ازدواج دوم
جورج کلونی در سن ۵۳ سالگی با نامزدش امل علمالدین وکیل و فعال حقوق بشر لبنانی تبار و ۳۶ ساله در ونیز ایتالیا ازدواج کرد. امل علم الدین ظاهراً پیرو فرقه دروز است و کلونی خود، مسیحی و از پیروان کلیسای کاتولیک رم میباشد.[۲] علمالدین زاده بیروت است و پیش از ازدواج با کلونی، ازدواج نکرده بود. او در سه سالگی به دلیل جنگ داخلی در لبنان به همراه خانوادهاش به بریتانیا مهاجرت کرد. همسر کلونی از جمله در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده و حقوق بینالملل و حقوق بشر از زمینههای تخصصی فعالیت او هستند.
امل علمالدین از سال ۲۰۰۴ در دیوان بینالمللی دادگستری (لاهه هلند) کار میکند و بهعنوان مشاور در امور لبنان با این نهاد همکاری داشته است.آیین ازدواج این دو نفر به طور خصوصی برگزار شد. جرج کلونی و امل علمالدین جشن عروسی خود را از روز جمعه (۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴) شروع کردند. اخباری که از متن و حاشیه و تدارکات مراسم منتشر شد، تا حدی یادآور عروسی تام کروز و کیتی هولمز است. این دو بازیگر مشهور هالیوود هم در نوامبر ۲۰۰۶ در شهر "برلاچیانو" ایتالیا (نزدیکی رم) مراسم بزرگی برگزار کردند. جرج کلونی پیش از مراسم عروسی سوار بر قایق و با اسکورت پلیس از جزیره «جودکا» در حاشیه ونیز به هتل محل عقد رفت. پاپاراتزیها برای شکار لحظات این سفر کوتاه روی قایقها مستقر شده بودند. گردشگران و مردم محلی هم با تکان دادن دست کلونی را بدرقه میکردند. والتر ولترونی، دوست داماد و شهردار پیشین رم، از قرار معلوم نقش سردفتر را بر عهده داشته و خطبه عقد را جاری کرد. برد پیت، آنجلینا جولی، ساندرا بولاک، مت دیمون، بیل ماری، سیندی کرافورد و رابرت دنیرو از جمله مهمانان سرشناس عروسی بودند. این ازدواج روز دوشنبه (۲۹ سپتامبر/ ۶ مهر) بهطور رسمی در دفتر ازدواج شهرداری ونیز ثبت شد. مراسم از چشم عموم دور نگه داشته شد؛ پیشخدمتها و کارمندان هتل هم اجازه نداشتند با موبایل وارد مراسم شوند. مهمانها هم اجازه عکاسی نداشتند.در ۱۸ ژانویه ۲۰۰۸، سازمان ملل متحد جرج کلونی را عنوان یکی از سفیران صلح خود برگزید.وی تلاشهای بشردوستانه گوناگونی نیز انجام میدهد از جمله کوشش برای چارهیابی نزاع دارفور، گردآوری پول برای قربانیان زمینلرزهٔ ۲۰۱۰ هائیتی و ساخت فیلمهای مستند همچون «شن و اندوه» برای افزودن آگاهی در مورد بحرانهای جهانی.
نکاتی که باید درباره کلونی بدانید
همسر سابق " تالیا بالسام " بوده است ( از سال 1989 تا سپتامبر 1993 )
او گفته بود که هیچ وقت دوباره ازدواج نخواهد کرد و هرگز هم پدر نخواهد شد. " میشل فایفر " و " نیکول کیدمن " هر دو مبلغ 10000 دلار شرط بستند که او در کمتر از 40 سالگی پدر خواهد شد اما آنها شرط بندی را باختند و پول را برای او فرستادند. جورج مبلغ را برگرداند. او در سن 50 سالگی هنوز هم پدر نشده است و دوباره ازدواج نکرده است.
از طرف مجله مردم به عنوان یکی از 50 مرد جذاب جهان انتخاب شده است
بازی در فیلم " اوه برادر کجایی " را بدون خواندن فیلمنامه قبول کرد
دوست صمیمی " مارک والبرگ " است
زمانی با " رنه زلوگر " رابطه داشت
در مراسم خاکسپاری عمه اش " روزماری کلونی " که یک بازیگر- خواننده معروف بود ، تابوت را حمل کرد
ششمین بازیگری است که نقش بتمن را بازی کرده است
کمپانی ساخت فیلم و سریال به نام Maysville Pictures دارد
رگ ایرلندی - آمریکایی دارد
" نیکول کیدمن " اسکار بهترین بازیگر مکمل را که در سال 2006 بدست آورده بود به او تقدیم کرد
در انتخابات سال 2008 از " باراک اوباما " حمایت کرد
جورج و دوست دخترش " سارا لارسون " در سال 2007 هنگام موتور سواری تصادف کردند. سارا انگشتان پایش شکست و جورج دنده اش
رفیق صمیمی " جولیا رابرتز " و " براد پیت " است
فیلمشناسی کلونی
1- بعنوان بازیگر
- ۲۰۱۴ -مردان آثار یادبود
- ۲۰۱۳ -جاذبه (متیو کوالسکی)
- ۲۰۱۱ -فرزندان (مت کینگ)
- ۲۰۱۱ - نیمه ماه مارس
- ۲۰۰۹ -بالا در آسمان (رایان بیرمگنام)
- ۲۰۰۹ -مردانی که به بزها خیره میشوند (لین کسدی)
- ۲۰۰۹ -آقای فاکس شگفتانگیز (صدای آقای فاکس)
- ۲۰۰۸ -بعد از خواندن بسوزان (هری فارر)
- ۲۰۰۸ -کلاه چرمیها (جیمی داج کانلی)
- ۲۰۰۷ -مایکل کلایتون (مایکل کلایتون)
- ۲۰۰۶ -سیزده یار اوشن (دنی اوشن)
- ۲۰۰۶ -آلمانی خوب (جیک گایسمر)
- ۲۰۰۵ -سیریانا (باب بارنس)
- ۲۰۰۵ -شب به خیر و موفق باشید. (فرد فرندلی)
- ۲۰۰۴ -دوازده یار اوشن (دنی اوشن)
- ۲۰۰۳ -سنگدلی تحملناپذیر (مایلز ماسی)
- ۲۰۰۲ -اعترافات یک ذهن خطرناک (جیم بیرد)
- ۲۰۰۲ -سولاریس (کریس کلوین)
- ۲۰۰۲ -به کالینوود خوش آمدی (جرزی)
- ۲۰۰۱ -یازده یار اوشن (دنی اوشن)
- ۲۰۰۱ -بچههای جاسوس (دلوین)
- ۲۰۰۰ -طوفان بیعیب و نقص (بیلی تاین)
- ۲۰۰۰ -اوه برادر کجایی (اولیساورت مکگیل)
- ۱۹۹۸ -سه پادشاه (آرشی گیتز)
- ۱۹۹۸ -خط سرخ باریک (چارلز بوش)
- ۱۹۹۸ -خارج از دید (جک فولی)
- ۱۹۹۷ -صلحجو (توماس دوو)
- ۱۹۹۷ -بتمن و رابین (بتمن/بروس وین)
- ۱۹۹۶ -یک روز خوب (جک تیلور)
- ۱۹۹۶ -از گرگ و میش تا سحر (ست جکو)
- ۱۹۹۲ -خرمن
- ۱۹۸۸ -بازگشت قاتل گوجهای (مت استیونس)
2- بعنوان کارگردان
- ۲۰۰۵ - شب به خیر و موفق باشید.
- ۲۰۰۲ - اعترافات یک ذهن خطرناک
- ۲۰۰۸ - کلاهچرمیها
- ۲۰۱۱ - عید مارس
جوایز
وی به دفعات نامزد و برنده جایزههای اسکار، امی، گلدن گلوب، بفتا و ... شده است. موارد زیر شرح تعدادی حضور او در چند جایزه معدود سینماییست.
- ۲۰۱۱ -نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم فرزندان
- ۲۰۱۱ -نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم نیمه ماه مارس
- ۲۰۰۷ -نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم مایکل کلیتون
- ۲۰۰۶ -برنده اسکار بازیگر نقش دوم مرد برای فیلم سیریانا
- ۲۰۰۶ -نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم شب بخیر و موفق باشید
- ۲۰۰۶ -نامزد اسکار فیلمنامه غیر اقتباسی برای فیلم شب بخیر و موفق باشید به همراه گرانت هسلوف
- ۲۰۰۵ -نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز برای فیلم شب بخیر و موفق باشید
- ۲۰۰۳ -نامزد خرس طلایی جشنواره برلین برای فیلم اعترافات یک ذهن خطرناک
-
دستمزدهایی که گرفته است :
Ocean's Thirteen (2007) $15,000,000
Syriana (2005) $350,000
Good Night, and Good Luck. (2005) $1
Intolerable Cruelty (2003) $15,000,000
Ocean's Eleven (2001) $20,000,000
The Perfect Storm (2000) $8,000,000
O Brother, Where Art Thou? (2000) $1,000,000
Three Kings (1999) $5,000,000
Out of Sight (1998) $10,000,000
The Peacemaker (1997) $3,000,000
Batman & Robin (1997) $10,000,000
One Fine Day (1996) $3,000,000
From Dusk Till Dawn (1996) $250,000
جنجال در ونیز
کلونی با تمام پیشینه ای که دارد، از روزهای خوب و بد بازیگری اش، او در جشنواره ونیز با زنی همراه بود که حتی یک بار از این که دوستش دارد، حرفی نزد. در جلسه مطبوعاتی فیلمش؛ «مردی که به بزها نگاه میکند» مردی از جایش بلند شد و ابراز علاقه عجیبی به او کرد، تا جایی که فیلم یک دقیقهای آن، در همه سایتهای خبری و غیر خبری بیننده پیدا کرد. حالا او یکی از پرطرفدارترین بازیگران حال حاضر هالیوود است. از آن دست بازیگرانی که روی هر فرش قرمزی که میروند، یک نفر همراهیشان میکند و همه به دنبال خبرهای دست اول از او هستند. البته بیشتر این خبرها، خبرهایی حاشیهای و غیر سینمایی است. تا این جای کار، او نه یک بازیگر خوب که یک بازیگر پرحاشیه است که به جز عوض کردن شرکای زندگیاش، کار دیگری از دستش بر نمیآید و حتی نمیخواهد با آنها ازدواج کند، خودش این جمله را بعد از طلاق از همسرش، به زبان آورده و قاعدتا نه تنها نمیخواهد ازدواج کند که به جز پول در آوردن و خوشگذرانی هم فکر دیگری در سر ندارد، و گرنه چه دلیلی دارد که مدام در تبلیغات شرکت کند و پولهای کلان به جیب بزند؟
کلونی؛ شخصیتی ضدجنگجورج کلونی، درسال 2008 به عنوان سفیر صلح سازمان ملل معرفی شد و به فاصله چند ماه به انگلیس سفر کرد تا گوردون براون، نخست وزیر انگلستان را ببیند و با او درباره بحران دارفور صحبت کند. صحبتی که خیلی سریع رسانه ای شد و موقعیت او به عنوان یک فعال اجتماعی را تثبیت کرد. بماند که او با دغدغههای انسانی و سیاسیاش، یکی از چهرههای مطرح هالیوودی است. چرا که از همان روز نخست، با جنگ آمریکا علیه عراق مخالفت کرد و یکی از مخالفان سرسخت سیاستهای جمهوری طلبانه به سبک آمریکایی است. جملاتش درباره جنگ با عراق، هنوز جزو صحبتهایی است که نقل میشود. او، همان بازیگری است که گفت: «با جنگ راه به هیچ جا نمیبریم، فقط یک نسل انتقام جو میسازیم، نسلی که فکر میکند چون کاری از دستش بر نمیآید، باید در ماشینهای ما بمب بگذارد یا عملیات انتحاری علیه ما برنامهریزی کندو ما، همه این جنگها را راه میاندازیم، در حالی که نمیتوانیم با آن کسی را شکست بدهیم.» کلونی، در انتخابات سال 2008 آمریکا، حمایت رسمی و قاطع خودش را از باراک اوباما رسانهای کرد و به فاصله چند ماه به ایتالیا، خانه دومش رفت، جایی که زلزله زدگان ایتالیایی، جایی برای زندگی نداشتند. برای آنها پول جمع کرد و اعلام کرد که تا چند ماه دیگر فیلم تازهاش را در این شهر کلید میزند، باشد که مردم این منطقه احساس آرامش و شادی بیشتری کنند و نگاههای جهانی هم به سمت این منطقه جلب شود.کلمات قصار کلونی!
«از بازیگرهایی که راه میروند و میگویند: وای! ما برای این شخصیت خیلی زجر کشیدیم بدم میآید. دلم میخواهد یک بار توی صورتشان بایستم و بگویم: بیخیال! به ما خوش گذشت»
جورج کلونی، با آن چشمهایی که انگار پسر بچهای را در خود زندانی کرده، بعد از 50 سال زندگی، هنوز فکر میکند که در دنیای بازیگری به او خوش میگذرد. انگار که شخصیتش، درست شبیه به همان نقشی است که در مجموعه «مردان اوشن» بازی کرد. شوخ طبع، باهوش و حساس. با همین نگاه به دنیای بازیگری است که با وجود آن که اسمش مدام بر سر زبانهاست، اما تنها یک بار برنده جایزه اسکار شده؛ به خاطر فیلم Syriana. اما فیلم Good night and Good Luckاش بیشترین تحسین را برایش آورد. نامزد اسکار برای بازی در این فیلم، نامزد کارگردانی و حتی بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بعد از موفقیت همین فیلم بود که اعلام کرد میخواهد تجربههای بیشتری در دنیای کارگردانی به دست بیاورد، چون فکر میکند: «بهتر است نقاش باشی تا نقاشی.»مخصوصا که معتقد است: «کارگردانی مثل این است که نا خدای یک کشتی باشی».کلونی؛ گریزان از حاشیههافیلمهایی که جورج کلونی بازی کرده، همگی فیلمهای خوبی هستند. از آن دست فیلمهایی که به خاطر انتخاب او، ارزش دیدن دارند و حتی آدم را ذوق زده میکنند. دلیلش هم به همان نگاه سیاسی و انسانیاش بر میگردد که نمیگذارد با چشم بسته وارد تیم یک فیلم شود و اتفاقا برعکس ظاهر پرحاشیهاش، علاقه ای به حضور در مجلههای زرد دور و بر ندارد. حتی گاهی با آنها در گیر میشود چون اعتقاد دارد که: «دوست ندارم زندگی خصوصیام را با کسی تقسیم کنم، چون در این صورت که دیگر خصوصی نیست!»البته از این حرفها از زبان بازیگران زیاد شنیدهایم، پس بهتر است همه این داستانهای حاشیه ای و خبری را بگذاریم کنار هوش سرشار بازیگر و یادمان باشد که جذابترین مرد زنده دنیا، یک روز با نیکول کیدمن و میشل فایفر 10000 دلار شرط بست که تا سال 2000 از دواج نمیکند و بعد از آن که برنده این شرط بندی شد، پولها را گرفت و در راه خیر صرف کرد و یادمان باشد که یک روز دیگر، در مقابل ابراز علاقه آن مرد در جلسه مطبوعاتی فیلمش در ونیز، خنده ریزی کرد و گفت: «چند لحظه آرام باشید، برایتان آمبولانس خبر کرده ام!» به هر حال دوری از حاشیه با کنترل حاشیهها به نفع خود، زمین تا آسمان فرق میکند.موخره:
قانون طلایی زندگی جورج کلونی!!
(...زن به صورت من نگاه کرد و بدون مکث گفت: «و توی عالم واقعیت خیلی پیرتر از توی فیلم هستی» این زن، تنها چند قدم با من فاصله داشت و همه این جملات را دقیقا توی صورت من گفت. این جا بود که با خودم گفتم...)
...وحالابعنوان حسن ختام این خاطره را ازجرج کلونی بخوانید تا بیشتر با کاراکتر او آشناشوید:یک روز به مهمانی رفته بودم و زنی که نمیشناختم به طرف من آمد و خیلی ناگهانی گفت: «من از آخرین فیلم تو متنفرم» جواب دادم: «آها! ممنون به خاطر نظرتان» زن گفت: «با نگاه سیاسی ات هم موافق نیستم» جواب دادم: «بسیار خوب، همه ما نقطه نظرهای شخصی مان را داریم، مگر نه؟» زن به صورت من نگاه کرد و بدون مکث گفت: «و توی عالم واقعیت خیلی پیرتر از توی فیلم هستی» این زن، تنها چند قدم با من فاصله داشت و همه این جملات را دقیقا توی صورت من گفت. این جا بود که با خودم گفتم: «کافیه!» لبخند موزیانه ای زدم و گفتم: «میدانی، این 35 کیلو اضافه وزنی که با خودت این ور و آن ور میبری، خیلی به تو میآید» از دست من عصبانی شد، میشد این عصبانیت را در چهره اش دید و گفت: «منظورت از این حرفی که زدی، چی بود؟» جواب دادم: «من از تو تعریف کردم، با این وجود که به نظرم این اضافه وزن خیلی وحشتناک است» از دستم آن قدر عصبانی شد که حتی فحش ناجوری هم داد، اما بهش گفتم: «ببین، من فقط این جا ایستاده ام و تو، فقط به خاطر شغلی که من دارم، سراغ من میآیی و هر چیزی که دلت خواست میگویی، حتی اگر حرف بدی باشد. حالا کدام یکی از ما، از حریم خودش تجاوز کرده؟»باز هم من جزو آدمهای خوش شانسی هستم که به چرندیاتی که آدمها در بارهام میگویند، اهمیتی نمیدهم. چون یک بازیگرم و به این گونه تفسیرها و نظرهای شخصی عادت دارم. اصلا این حرفه باعث شده که از این نظر خیلی هم پوست کلفت باشم. اما نگران میشوم وقتی که میبینم این اتفاق برای آدمهای معمولی- آدمهایی که چندان توی دید نیستند – هم میافتد، مثلا دوستهایم یا اعضای خانواده ام. چیزی که بیشتر نگرانم میکند این احساس وحشتناک و دردناک است که این اتفاق بیشتر و بیشتر شده.من قانون طلایی برای خودم دارم که خیلی ساده است و همه دنیا را در بر میگیرد و آن هم این است که «با آدمها همان طوری رفتار کن که دوست داری آنها با تو رفتار کنند». این جمله، حس خوبی به من میدهد و دنیا را هم جای بهتری میکند اما متاسفم چون این روزها، دنیا جای خوبی برای زندگی نیست و به نظرم نامهربانیها و دشمنیها دنیا را فتح کرده اند و روز به روز هم گستردهتر میشوند و ساده است، فقط باید بعضی از نظرهای شخصیمان را برای خودمان نگه داریم. آن هم در این روزها که درباره هر اتفاقی که میافتد، نظری داریم که حتی اگر غلط است آن را به زبان میآوریم و اصلا برایمان مهم نیست که چقدر به دیگری زخم میزند یا آزارش میدهد. گاهی از بعضی از آدمها درباره این اخلاقشان سئوال میکنم، از آنها میپرسم که چرا فکر میکنی باید این جملههای آزار دهنده را به زبان بیاوری و آنها قیافه ای معصومانه ای میگیرند و میگویند: «خب، میدانی، فقط خواستم بگویم که نظرم چیست!» در این موقع، دلم میخواهد به همهشان بگویم که این راهش نیست، این که تو چه فکری میکنی هیچ اهمیتی ندارد. بعضی وقتها این تنها یک راه برای توست تا از زیر بار نگاههای عمیق و آزار دهنده آدمها فرار کنی»حالا، پیشنهادی هم دارم، هر وقت خواستید جمله ای شبیه به این به زبان بیاورید، این کار را نکنید، برای یک لحظه فکر کنید، فقط یک لحظه و به جای آن یک جمله بهتر برای گفتن پیدا کنید. این بهترین رفتاری است که ما میتوانیم با هم داشته باشیم.منبع:ویکیپدیا.مووی مگ./www.seemorgh.com/